خانه پرور. (ناظم الاطباء). آنکه در خانه پرورش یافته باشدو سرد و گرم روزگار نچشیده. (آنندراج) : گفتمش بگذر زمانی گفت معذورم بدار خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب. حافظ. ، بره و گوسالۀ دست پرورده. (ناظم الاطباء). چون: آهوی خانه پرورد
خانه پرور. (ناظم الاطباء). آنکه در خانه پرورش یافته باشدو سرد و گرم روزگار نچشیده. (آنندراج) : گفتمش بگذر زمانی گفت معذورم بدار خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب. حافظ. ، بره و گوسالۀ دست پرورده. (ناظم الاطباء). چون: آهوی خانه پرورد
کنایه از کسی که بناز و نعمت پرورش یافته باشد و بخورد و خفت وراحت عادت کند و از زحمت بگریزد. (آنندراج). آنکه یا آنچه در سایه پرورش یافته. رنج نادیده: سایه از آن سایه پروردند خلق از عدل تو آفتابی وز تو عالم را ضیاء نور ناب. سوزنی. من میوۀ خام سایه پرورد نیم جز چشمۀ خورشید جهانگرد نیم. خاقانی. سایه پرورد شد دل تو چو گل غم پروردۀ چگل چه خوری. خاقانی. سایه پرورد غمت در آفتاب رستخیز فرش استبرق بزیر سایبان انداخته. عرفی (از آنندراج)
کنایه از کسی که بناز و نعمت پرورش یافته باشد و بخورد و خفت وراحت عادت کند و از زحمت بگریزد. (آنندراج). آنکه یا آنچه در سایه پرورش یافته. رنج نادیده: سایه از آن سایه پروردند خلق از عدل تو آفتابی وز تو عالم را ضیاء نور ناب. سوزنی. من میوۀ خام سایه پرورد نیم جز چشمۀ خورشید جهانگرد نیم. خاقانی. سایه پرورد شد دل تو چو گل غم پروردۀ چگل چه خوری. خاقانی. سایه پرورد غمت در آفتاب رستخیز فرش استبرق بزیر سایبان انداخته. عرفی (از آنندراج)
نان پرورده. نعمت خواره. مورد انفاق و اطعام. - نان پرورد کسی بودن، به نان و نمک او پرورده و بزرگ شدن: چو نان پرورد این بازار باشد حق نان و نمک بسیار باشد. نزاری قهستانی
نان پرورده. نعمت خواره. مورد انفاق و اطعام. - نان پرورد کسی بودن، به نان و نمک او پرورده و بزرگ شدن: چو نان پرورد این بازار باشد حق نان و نمک بسیار باشد. نزاری قهستانی
کسی که در نعمت و رفاه پرورش یافته، کسی که او را بناز و نعمت بار آورده باشند و تحمل سختی و مشقات ندارد: ناز پرورد تنعم نبرد راه بدوست عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد، (حافظ)
کسی که در نعمت و رفاه پرورش یافته، کسی که او را بناز و نعمت بار آورده باشند و تحمل سختی و مشقات ندارد: ناز پرورد تنعم نبرد راه بدوست عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد، (حافظ)